سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگین سر سبز

دلم چند روزیست حال و روز خوبی ندارد

نمی دانم چه شده؟ خسته است؟! حوصله ندارد؟! مریض شده؟! یا شاید وقتی حواسم نبوده شکسته باشد؟!

نمی خواهد به روی خودش بیاورد ، ولی من می دانم خوب نیست.

می گویم :

برایت یک لیوان موسیقی داغ بریزم؟

- نه

می خواهی از ظرف کتاب برایت داستانی ، شعری ، نقلی ، پوست بگیرم؟

- میل ندارم

اصلا بگذار از دیس بی خیالی یک کفگیر برات بکشم؟

- نه، نوش جان

اگر نفخ کرده ای ، یک قاشق شربت محبت مادر بخور زود ِ زود خوب می شوی

- ولم کن نمی خواهم

اگر درد داری بگو تا با سنگ صبور دوست ماساژت بدهم

- نـــــــه

دوست داری به پارک تنهایی ببرمت تا کمی با خودت خلوت کنی؟

- فایده ای ندارد

لااقل بگو دردت چیست تا چاره ای پیدا کنم؟!

- زخم خورده ام ، یک زخم کاری؛ تو هم نمی توانی کاری برایم بکنی.

می تــــــــــــوانم

- اصلا من نمی خواهم کمکم کنی

مگر با توست؟! به زور هم شده خوبت می کنم

- نمی تـــــــــوانی

هدفون ِ MP3 Player را در گوش جانم گذاشتم

Play کردم

صدای ترتیل استاد پرهیزگار بود که تلاوت می کرد :

الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ

هر چقدر بیشتر گوش می دادم حالم بهتر می شد

پماد *یاد خدا* زخم کاری ِ دل َ م را خوب کرد.

پ.ن.خیلی برای دلــم دعا کنید.

مَچیلی نوشت:بابام همیشه میگه:دخترم نگو حالم بد ِ ، بگو الحمدلله ، نگو ای وای، بگو ماشاالله ، نگو ای کاش، بگو انشاالله

اگر بپرسید حال ِ دل َت چطور است می گویم : الحمدلله


خط خطی شده در دوشنبه 91/7/24ساعت 10:56 عصر دل نوشته مهسا خانوم *قطره بارون* ( ) |


Design By : Pichak