به نام نامی الله... تو... ماه... هر سه در حسرت و آه... من با دیدن تو... تو با دیدن ماه... ماه با دیدن لبخند پگاه... من محو تماشای تو ... تو محو تماشای ماه... غافل از من، حتی به نگاه... تو فقط می رفتی... بی مهابا... از کوچه و پس کوچه و هر راه... من بدنبال تو... تو بدنبال ماه... پله پله تا گناه... ماه غافل ز تو و تو غافل ز من و من غافل ز الله... می شنیدم گاه گاه... از سر ذوق رسیدن تا به ماه... خنده ی مستانه ات را قاه قاه! رسیدیم به اوج... تا بالای بالا... نزدیک خدا... دست بردی تا بگیری ماه را... در دلم آهی کشیدم تا نبینی ماه را... ماه در پهنای آبی محو شد... آفتاب مهربان آمد کنارم، صبح شد... تو... خسته و حیران... رو به من کردی نگاه... با نگاهت گفتی: در کنار من بمان... بی پناهم... بی پناه... با نگاهم گفتم: من یا ماه؟! ... از درون چاله افتادی به چاه... عکس:مچیلی پ.ن:من از تو به ماه... از ماه رسیدم تا به الله... چشمانم در مقابل چشمانت دلَ م در برابر دلَ ت روحم در پناه روحت وقتی در تلاقی ثانیه ها کلام نور بر زبانمان جاری می شود جانَ م به جانَ ت گره می خورد وقتی نـــور تمام وجودمان را روشن می کند، دنیا می ایستد! "من" را کنار تـــــو ، "تو" را کنار مـــــن می گذارد... و لمس حس قشنگی که "طریق النـــــــور" نامیدی اش. پ.ن:بیا خــــــــدا را لمس کنیم
من...
Design By : Pichak |