سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگین سر سبز

 

دلم تنگ شده برای پابوسی امام رضا(ع)...

دلم می خواد برم حرم،مثل اون موقع ها با بچه ها قرار بذاریم،هر وقت که زیارتمون تموم شد کنار سقا خونه واستیم...

بعد تو شلوغی رواق یه کنج خلوت پیدا کنم،نماز زیارت بخونم،دعا کنم...

دلم تنگ شده برای وقتی که داره اذان صبح میگه و ما هنوز به حرم نرسیدیم...

ولی وقتی می دویم تا به نماز جماعت برسیم،هیچکس با تعجب نگاهمون نمیکنه،چون همه می دون تا به موقع برسن...

وقتی می رسیم تو حرم،خادمی که دم در ایستاده میگه:خواهرم نماز جماعت جلو ایوان طلاست...

بعد نماز خوابم میاد ولی فکر رفتن به پیشواز آفتاب و شنیدن صدای نقاره ها،خواب رو از چشام میگیره و باقی زیارت امین الله رو میخونم...

دلم تنگ شده برای وقتی که میرم تو حرم برای زیارت،اما شلوغه...

به خودم میگم:حتما که نباید دستت به ضریح برسه،مهم زیارت با معرفتِ ...

بعد از کمی ذکر و دعا،یهو میبینم جلوم داره خلوت میشه،کم کم میرم جلو...

جلوتر...

نمیدونم چطوری؟ولی دستم رسیده به ضریح،چند لحظه صورتم رو میچسبونم به ضریح و دعا میکنم...

بعد به خودم میگم: بسه دیگه،بذار بقیه هم زیارت کنن...

دوباره میرم عقب و به ضریح نگاه میکنم،چشمام پر از اشکِ ، ولی با لبخند ، تو دلم ، قربون صدقه امام رضا(ع) میرم...

دلم تنگ شده واسه احمد کوچولو وقتی از شلوغی کلافه شده و داره گریه میکنه،بهش شکلات میدم و براش شعر "مادر چه مهربون" رو میخونم،تا وقتی سرش گرم شعرِ ، مادرش با خیال راحت یک صفحه قرآن بخونِ ...

دلم تنگ شده واسه پابرهنه راه رفتن ، با خودم قدم زدن تو حرم امام رضا(ع)...

ایوان طلا

 پی نوشت1:دعا کنید دوباره قسمت بشه برم پابوس امام رضا(ع)

پی نوشت2:بعد از پنج سال به لطف یکی از دوستان دوباره شروع به نوشتن کردم، مشتاق شنیدن انتقادات اهالی دست به قلم هستم...


خط خطی شده در پنج شنبه 91/6/30ساعت 9:0 صبح دل نوشته مهسا خانوم *قطره بارون* ( ) |


Design By : Pichak