سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگین سر سبز

باد،کافی نبود...

طوفان،ابرهای سیاه،فایده ای نداشت...

رگبار،رعد و برق، نه دل ِ آسمان با این چیزها سبک نمی شد...

تا اینکه باران بارید، شدید و شدید تر می شد

همه جا را آب گرفته بود...

دل من هم مثل آسمان گرفته بود

دلتنگی هایم را نوشتم ، آرام نشد

خط خطیشان کردم ، فایده ای نداشت

دلتنگی هام را پاره کردم و دور ریختم، اما هنوز دلم آرام نگرفته بود...

چشمانم را آب گرفت،دستمال کاغذی جُور ِ اشکهایم را نکشید

رفتم زیر سقف آسمان...

هر دو می گریستیم...

آنقدر گریستیم که تمام تنم خیس شد...

باران بند آمد ، آسمان آبی شد

سرما خورده ام...

به لطف خدا من و آسمان هر دو آرامیم

بارون

مچیلی نوشت:در دلم جای باران، انگار تگرگ می بارید...


خط خطی شده در شنبه 91/8/6ساعت 6:32 عصر دل نوشته مهسا خانوم *قطره بارون* ( ) |


Design By : Pichak