به نام خدا دل سپردیم به مهربانی جاده... دورتر و دورتر... گاهی سر بالا گاهی ... حتی سنگ هم دل به جاده داده بود... برف، نقش عشق در دل کوه بسته بود... نزدیک تر که می شدیم... آبی به رنگ آسمان... رسیدیم به سادگی، به روستا... ساده اما سخت... ایوانی رو به حیات... بره ها شاد و سرحال... اسب ها در حال چرا... سار نغمه خوان از شنیدن صدای پای بهار ... تصویر بهار در نگاه گل نوروز نقش بسته بود... گل ها را مهمان گلدان کوچکمان کردیم تا بهار را سوغات ببریم... مثل یک رویا،رویای آب... چقدر زود دیر می شود...چقدر زود وقت رفتن است...و چقدر سخت است دل کندن از پیچ و تاب جاده... و خداحافظی خورشید... عکسهای روستا:26/12/1391 مچیلی نوشت:جای همه دوستان سبز
Design By : Pichak |