دلم چند روزیست حال و روز خوبی ندارد نمی دانم چه شده؟ خسته است؟! حوصله ندارد؟! مریض شده؟! یا شاید وقتی حواسم نبوده شکسته باشد؟! نمی خواهد به روی خودش بیاورد ، ولی من می دانم خوب نیست. می گویم : برایت یک لیوان موسیقی داغ بریزم؟ - نه می خواهی از ظرف کتاب برایت داستانی ، شعری ، نقلی ، پوست بگیرم؟ - میل ندارم اصلا بگذار از دیس بی خیالی یک کفگیر برات بکشم؟ - نه، نوش جان اگر نفخ کرده ای ، یک قاشق شربت محبت مادر بخور زود ِ زود خوب می شوی - ولم کن نمی خواهم اگر درد داری بگو تا با سنگ صبور دوست ماساژت بدهم - نـــــــه دوست داری به پارک تنهایی ببرمت تا کمی با خودت خلوت کنی؟ - فایده ای ندارد لااقل بگو دردت چیست تا چاره ای پیدا کنم؟! - زخم خورده ام ، یک زخم کاری؛ تو هم نمی توانی کاری برایم بکنی. می تــــــــــــوانم - اصلا من نمی خواهم کمکم کنی مگر با توست؟! به زور هم شده خوبت می کنم - نمی تـــــــــوانی هدفون ِ MP3 Player را در گوش جانم گذاشتم Play کردم صدای ترتیل استاد پرهیزگار بود که تلاوت می کرد : الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ هر چقدر بیشتر گوش می دادم حالم بهتر می شد پماد *یاد خدا* زخم کاری ِ دل َ م را خوب کرد. پ.ن.خیلی برای دلــم دعا کنید. مَچیلی نوشت:بابام همیشه میگه:دخترم نگو حالم بد ِ ، بگو الحمدلله ، نگو ای وای، بگو ماشاالله ، نگو ای کاش، بگو انشاالله اگر بپرسید حال ِ دل َت چطور است می گویم : الحمدلله
Design By : Pichak |